پپا پیگ فصل سوم
https://zabanziba.ir/?p=4875
قسمت 1 – بازی و کار
پپا فکر میکنه بابا پیگ همیشه کار میکنه ولی مامان پیگ با کامپیوتر فقط بازی میکنه. در حالی که مامان پیگ کارهای مهمی را با کامپیوترش انجام میده. به اصرار جورج، مامان پیگ بعد از کار، بازی خانم مرغ شاد را میاره تا با جورج بازی کنند.
قسمت 2 – رنگین کمان
پپا و خانواده برای گردش به کوهستان می روند ولی ناگهان باران می بارد و هوا به طور همزمان بارانی و آفتابی هست..
آن ها یک رنگین کمان بسیار زیبا با رنگ های مختلف را می بینند.
قسمت 3 – سرفه پدرو
در مدرسه وقتی خانم غزال میخواهد آواز بخواند، ناگهان پدرو سرفه میکند. دکتر براون بر (خرس قهوه ای) می رسد و به اون و دو بچه دیگر داروی بد مزه سرفه میدهد. ولی در ادامه همه بزرگترها و حتی خود دکتر هم مریض میشوند و مجبور هستند از داروی بد مزه بخورند.
قسمت 4 – کتابخانه
بابا پیگ یک کتاب مهندسی مربوط به خودش را ده سال پیش از کتابخانه به امانت گرفته بود. همگی به کتابخانه میروند تا هم کتاب های قبلی را پس بدهند و هم کتابهای جدید را به امانت بگیرند.
قسمت 5 – ون کمپینگ
بابا پیگ یک ون کمپینگ قرض گرفته تا به مسافرت بروند. این ون دارای سینک ظرفشویی، تخت خواب، تلویزیون و امکانات رفاهی دیگر هست. بابا پیگ نمیدانست که موتور این ون در پشت آن هست و مهمتر از آن، این ون دارای سیستم رهیاب ماهواره ای هست که به راحتی می تواند آدرس مقصد را پیدا کند و با صدا مسیر را توضیح بدهد.
قسمت 6 – تعطیلات کمپینگ
در ادامه قسمت قبل، پپا و خانواده اش تصمیم میگیرند با ون کمپینگ به سرزمین اردک ها بروند. در آنجا با تعداد زیاد اردک وقت می گذرانند. بعد از ناهار، با همان ون کمپینگ وارد رودخانه میشوند و به خانه می رسند.
قسمت 7 – کمپوست
پپا و خانواده اش، پوست های سبزیجات و میوه ها را برای پدربزرگ می برند. او از این پوست سبزیجات کود کمپوست تهیه میکند و برای باغ اش استفاده میکند. کرم های خزنده کوچک برای تبدیل پوست سبزیجات به کمپوست نقش اصلی را ایفا میکنند.
قسمت 8 – ریچارد ربیت برای بازی کردن می آید.
ریچارد ربیت و سوزی شیپ در یک روز بارانی برای بازی کردن به خانه پپا پیگ می آیند. ریچارد و جورج دوست دارند که اتاق خواب را تبدیل به سرزمین دایناسورها یا ایستگاه قطار کنند. ولی پپا و سوزی دوست دارند در اتاق خواب بازی بیمارستان و سرزمین پریان انجام بدهند. در نهایت با پیشنهاد بابا پیگ، همگی برای پریدن در چاله های گلی می روند بیرون.
قسمت 9 – دویدن برای سرگرمی
دویدن برای سرگرمی، نام مراسمی هست که بابا پیگ از یک نقطه تا نقطه دیگر میدود تا برای تعمیر سقف مدرسه، کمک های مالی جمع کند. تماشاگران در کنار قلعه بادی می نشینند و از گردش خود لذت میبرند در حالی که بابا پیگ باید مسافت طولانی را بدود.
قسمت 10 – شست و شو
بابا پیگ پیرهن سفید ورزشی خودش را شسته تا بعد از ظهر با دوستانش فوتبال بازی کند. ولی پپا آن را کثیف میکند و با لباس قرمز خودش در لباسشویی می اندازد. لباس بابا پیگ صورتی رنگ می شود و …
قسمت 11 – سفر با قایق برای پلی
پپا، جورج، پلی و پدربزرگ برای یک سفر با قایق در رودخانه میروند. پدربزرگ با یک جزیره کوچک برخورد میکند و پلی را برای آوردن کمک به سمت مادربزرگ میفرستد …
قسمت 12 – دلفین دانکی
دلفین دانکی دوست فرانسوی پپا هست که برای تمرین و یادگیری زبان انگلیسی، از فرانسه به انگلستان به خانه پپا می آید. در این دیدار دو روزه، هم دلفین از پپا و خانواده اش و گروه دوستانش زبان انگلیسی یاد میگیرد، و هم دیگران از دلفین چند کلمه فرانسوی یاد میگیرند.
قسمت 13 – ماشین آتش نشانی
گروه خدمات آتش نشانی مادران امروز تشکیل میشود و مامان ها در ایستگاه آتش نشانی خانم ربیت جمع شده اند و منتظر هستند تا اگر جایی آتش بگیرد به آنجا خدمات ارائه دهند.
باباها در حال درست کردن باربیکیو (کباب) هستند که ناگهان اجاق آن ها آتش میگیرد و مامان ها به کمک آن ها می آیند.
قسمت 14 – شاهدخت پپا
پپا و جورج در خواب هستند که مادربزرگ پیگ آن ها را بیدار میکند. بعد از آن پپا اصرار میکند که باید با شنیدن یک داستان بخوابند. مادربزرگ پیگ، پدربزرگ، بابا پیگ و مامان پیگ هیچ کدام نتوانستند داستان شاهدخت پپا را به پایان برسانند.
قسمت 15 – گروه بازی تدی
یک خرس عروسکی به نام تدی به طور نوبتی میهمان بچه های کلاس میشود تا از اتفاقات مختلف با آن عکس تهیه کنند. این بار نوبت پپا هست. ولی تدی در فروشگاه گم میشود و یک داستان هیجان انگیز را شکل میدهد.
قسمت 16 – میهمانی دزدان دریایی دنی
دنی برای تولد خودش یک میهمانی ترتیب داده است. پدربزرگ داگ به عنوان رئیس دزدان دریایی، یک بازی مهیج را برنامه ریزی کرده است. همه بچه ها باید گنج را از باغ پدربزرگ پیگ بردارند بدون اینکه دستگیر شوند.
قسمت 17 – آقای سیب زمینی به شهر می آید.
آقای سیب زمینی که یک مجری معروف برای برنامه ورزشی در تلویزیون هست، برای افتتاح یک سالن ورزشی به شهر می آید. همه برای دیدن او آمده اند. بابا پیگ در نهایت مجبور میشود که ورزش کند.
قسمت 18 – سفر کوتاه با قطار
خانم غزال بچه های مدرسه پپا را برای یک گردش کوتاه با قطار به بیرون میبرد. در مسیر قطار بچه ها باید در برگه های فعالیت خود علامت بزنند که یک قایق، جعبه علائم و تونل را دیده اند.
قسمت 19 – مرغ های مادربزرگ
مادربزرگ پیگ سه مرغ و یک خروس دارد. آن ها کاهوهای پدربزرگ پیگ را خورده اند و او بسیار عصبانی هست. صبح روز بعد، مرغ ها چهار تخم می گذارند و پپا، جورج، مادربزرگ و پدربزرگ برای صبحانه تخم مرغ آب پز شده می خورند.
قسمت 20 – روز استعداد
خانم غزال از بچه ها میخواهد که استعداد خودشان را به نمایش بگذارند. هر کدام از بچه ها چیزی را برای اجرا آماده کرده است. رقص، طبل زدن، شعبده بازی، آواز خواندن و … . استعداد پپا پیگ، پریدن در چاله های گلی هست.
فصل 3 – قسمت 21 – سفر به سیاره ماه
پپا و خانواده اش از نمایشگاه سیاره ماه در موزه شهر بازدید می کنند. در این سفر ادموند الفنت دوست جورج نیز با این خانواده همراه هست.
آقای ربیت به عنوان راهنما، گروه را در این تور بازدید از سیاره ماه همراهی میکند.
بابا پیگ تا حدی در مورد فضا و منظومه شمسی اطلاعات دارد ولی ستاره این قسمت از فصل 3 پپا پیگ، ادموند الفنت است.
ادمونت نام همه سیاره ها و اطلاعات مربوط به آن ها را میداند. در انتهای تور، همه گروه با شبیه سازی عدم وجود جاذبه، یک عکس یادگاری میگیرند.
فصل 3 – قسمت 22 – پدربزرگ پیگ در بازیگاه
پدربزرگ پیگ جورج و پپا را به بازیگاه می برد. او سعی میکند با بر هم زدن صف انتظار، نوبت را به کوچکترها بدهد. این کار او باعث ناراحتی بچه های دیگر و در نتیجه هرج و مرج در بازیگاه می شود. در نهایت مامان پیگ نظم را به بازیگاه برمیگرداند و به پدربزرگ پیگ میگوید: بچه های کوچک و بزرگ، همه باید در صف بایستند و نوبت را رعایت کنند.
فصل 3 – قسمت 23 – ماهی به نام گلدی
ماهی قرمز کوچک پپا پیگ که “گلدی” نام دارد، کمی بیمار و غمیگین شده و غذا نمیخورد.
پپا پیگ، جورج و مامان پیگ او را با اتوبوس نزد دکتر همستر می برند.
دکتر همستر یک دامپزشک است. در نهایت مشخص میشود که گردش و بیرون از خانه بودن باعث خوب شدن حال گلدی میشود.
فصل 3 – قسمت 24 – نمایشگاه سرگرمی
پپا و خانواده اش به نمایشگاه سرگرمی میروند. در این نمایشگاه، بازی های بسیاری را آماده کرده اند.
گرداننده بازی ها با لحن تمسخر آمیزی به مامان پیگ میگویند که اون توانایی برنده شدن را ندارد. این کار باعث میشود که مامان پیگ به طور پیوسته در چند بازی برنده شود و عروسک های تدی غول پیکر را به عنوان جایزه دریافت کند.
فصل 3 – قسمت 25 – اعداد
پپا و دوستانش با کمک خانم غزال در مهد خودشان یاد میگیرند که چطور تا شماره 10 بشمارند.
آن ها اعداد را با انجام چندین بازی یاد میگیرند.
این قسمت از پپا پیگ، کاملا مناسب آموزش اعداد انگلیسی به مخاطب کودک یا بزرگسال می باشد که در ابتدای مسیر یادگیری زبان انگلیسی هستند.
فصل 3 – قسمت 26 – حفاری جاده
پپا و خانواده اش در حال رفتن به بازیگاه هستند. ناگهان با صحنه ای مواجه میشوند که آقای بول در وسط جاده ایستاده و اجازه تردد به اتومبیلها نمیدهد. سپس توضیح میدهد که به دلیل خرابی لوله آب، او و همکارانش مجبور هستند جاده را حفاری کنند و لوله را تعمیر کنند.
جورج از دیدن صحنه حفاری و تعمیر لوله آب به هیجان آمده و دوست دارد دوباره این صحنه را ببیند. ولی بعد از برگشتن از بازیگاه، آقای بول و همکارانش این بار به دلیل خطوط برق جاده را حفاری میکنند.
فصل 3 – قسمت 27 – فردی فاکس
بچه ها قایم باشک بازی میکنند. وقتی که نوبت فردی فاکس شد برای چشم گذاشتن، همه متوجه شدند که هیچ کس نمیتواند از حس بویایی قوی فردی فاکس فرار کند. هرکس در هر جایی که باشد، فردی فاکس او را بو میکشد و پیدایش میکند. علاوه بر آن، فردی می تواند تشابه بوی هر کس را به غذا یا چیز دیگری بگوید.
فصل 3 – قسمت 28 – سوت زدن
بابا پیگ در تراس خانه خودشان روی صندلی راحتی در حال استراحت و خواندن روزنامه است.
همزمان او سوت نیز میزند. پپا پیگ کنجکاو میشود و دوست دارد سوت زدن را یاد بگیرد. اما تا آخر این قسمت، پپا نمیتواند سوت بزند. حتی سوزی شیپ و جورج هم سوت زدن را بلدند. اما در آخر داستان وقتی مامان پیگ کوکی های داغ را میاورد تا همه خانواده بخورند، هنگام فوت کردن و خنک کردن کوکی ها، پپا موفق میشود که سوت بزند.
فصل 3 – قسمت 29 – دکتر همستر دامپزشک
دکتر همستر که یک دامپزشک است، از مهد پپا و دوستانش دیدن میکند. در این دیدار، او چند حیوان را با خود می آورد. لاک پشت، پرنده، مارمولک از حیواناتی هستند که پپا و دوستانش از دیدنشان بسیار خوشحال شدند. لاک پشت دکتر همستر علاقه زیادی به بالا رفتن از درختان دارد. دکتر همستر مجبور میشود با آتش نشانی تماس بگیرد تا لاک پشت را از بالای درخت به پایین بیاورند
فصل 3 – قسمت 30 – خورشید، دریا و برف
همه مردم این شهر قرار است فردا با اتوبوس به ساحل بروند تا آنجا به بازی، شنا و تفریح بپردازند. روز قبل هوا کاملا آفتابی است. اما روز گردش ناگهان برف زیادی باریده است. خانم ربیت با دستگاه برف روب که به قسمت جلوی اتوبوس خودش بسته، راه را باز میکند و میتواند همه مسافران را به ساحل برساند. در آن ساحل سرد، فقط خانم غزال میتواند شنا کند و بچه ها هم به جای قلعه شنی، قلعه برفی می سازند.
فصل 3 – قسمت 31 – کامپیوتر پدربزرگ پیگ
مامان پیگ کامپیوتر قدیمی خودش را به پدربزرگ و مادربزرگ پیگ میدهد.
آن ها که با تکنولوژی جدید آشنا نیستند، با بازی خانم مرغ شاد بسیار سرگرم میشوند به حدی که یک رقابت بین مادربزرگ و پدربزرگ پیگ شکل می گیرد. آن ها حالا این کامپیوتر را برای انجام “کارهای مهم” نیاز دارند.
قسمت 32 – بیمارستان
پپا پیگ و دوستانش همراه با معلم خودشان خانم غزال، به دیدار پدرو پونی می روند. پدرو که به پای خودش آسیب زده، در بیمارستان بستری هست.
سطح کیفیت خدمات در این بیمارستان بسیار بالاست. پرستاران، پزشک، نوع غذا، محل سرو غذا و … همگی دارای سطح کیفیت خدمات بسیار خوبی هستند.
در انتهای قسمت پپا پیگ و پدرو پونی هر دو بدون چسب زخم یا گچ شکستگی در حیاط مهد خودشان بازی میکنند.
33 – بهار
کودکان شهر پپا پیگ، در خانه پدربزرگ پیگ جمع شده اند تا تخم مرغ های کاکائویی (شکلاتی) را پیدا کنند. آن ها را پدربزرگ پیگ مخفی کرده است. این بازی همزمان با شروع بهار انجام می شود.
مادر بزرگ پیگ چهار مرغ دارد که آن ها چند روزی روی تخم ها خوابیده اند و حالا جوجه ها از تخم ها بیرون می آیند. این اتفاق نوید آغاز بهار هست.
34 – هلی کوپتر خانم ربیت
در یک نمایش ادوات یا وسایل نقلیه امداد و نجات، سه وسیله اصلی به نمایش گذاشته شده اند. یدک کش پدربزرگ داگ – ماشین آتش نشانی خانم شیپ و هلی کوپتر خانم ربیت.
خانم ربیت مامان پیگ، پپا پیگ و جورج پیگ را برای یک گردش هوایی به آسمان می برد. بابا پیگ که از پرواز ترس داشت، با اتومبیل خودش در راه خانه است که به دلایلی در باتلاق گیر میکند. خانم ربیت با هلی کوپترش بابا پیگ و ماشین اون را به هوا بلند میکند و در آسمان می چرخاند.
قسمت 35 – الکساندر کوچولو
پپا پیگ یک عمو، زن عمو، دختر عمو و یک پسر عموی بسیار کوچک دارد که هنوز نمی تواند صحبت کند. اسم او الکساندر هست.
در این قسمت خانواده عموی پپا پیگ به خانه پپا پیگ و خانواده اش می آیند.
پپا تعجب میکند که چرا الکساندر نمیتواند صحبت کند و تا آخر این قسمت تلاش میکند تا به صحبت کردن یاد دهد.
نزدیک به پایان این قسمت، در حالی که پپا در یک چاله گلی به بالا و پایین میپرید و لغت چاله ها (puddles) را تکرار میکرد، ناگهان الکساندر هم توانست این لغت را بگوید. پادلز یا همان چاله ها، اولین کلمه ای بود که الکساندر به زبان آورد.
قسمت 36 – فانوس دریایی پدربزرگ ربیت
پپا و دنی داگ با قایق و همراه پدربزرگ داگ به دیدار پدربزرگ ربیت می روند. پدربزرگ ربیت در یک فانوس دریایی چند روزی هست که زندگی میکند. او احساس تنهایی میکند و میگوید تنها چیزی که می تواند ببیند، دریا، آسمان و آفتاب هست. او خیلی دوست دارد که گوش شنوا پیدا کند تا برای آن ها داستان تعریف کند و آواز بخواند و ساز بزند.
در این قسمت فانوس دریایی پدربزرگ ربیت باعث می شود که پدربزرگ داگ، پپا پیگ و دنی داگ که در دریا گرفتار مه شده بودند، نجات پیدا کنند و با نور قوی چراغ فانوس دریایی و صدای بلند پدربزرگ ربیت راه خودشان را پیدا کنند.
فصل 3 – قسمت 37 – روز مرخصی خانم ربیت
خانم ربیت خواهر مامان ربیت است. روزی که خانم ربیت به دیدار خواهرش میرود، اسباب بازی های ربکا و ریچارد باعث میشود پای او لیز خورده و پیچ بخورد. خانم ربیت حالا نمیتواند سر کار برود و دیگران باید جای خالی او را در چند شغلش پر کنند.
بابا پیگ سه چرخه بستنی فروشی خانم ربیت را اداره میکند، آقای بول رانندگی اتوبوس را بر عهده میگیرد. ولی در نهایت هیچکدام نمیتوانند مثل خانم ربیت وظائف او را انجام دهند و او هم از کنار بچه ها ماندن خسته شده است.
فصل 3 – قسمت 38 – باشگاه سرّی
سوزی و پپا یک باشگاه سرّی تأسیس میکنند که به مأموریت های سرّی میروند و کارهای مخفیانه و سرّی انجام می دهند. اما خیلی زود علاوه بر بچه ها، بزرگترها هم متوجه این باشگاه سرّی میشوند و دوست دارند به این باشگاه ملحق شوند.
فصل 3 – قسمت 39 – قایق سازی پدربزرگ ربیت
پدربزرگ پیگ وقتی که با قایقش پهلو میگرفت، به تیرک پهلوگیری برخورد کرد و قایقش غرق شد. پدربزرگ داگ با کامیون یدک کش خود قایق پدربزرگ پیگ را به کارگاه قایق سازی پدربزرگ ربیت حمل میکند و در آنجا قایق تعمیر شده و دوباره به داخل آب انداخته میشود.
فصل 3 – قسمت 40 – تکان، لرزه و ضربه
خانم غزال به بچه های مهد، موسیقی آموزش می دهد. ولی در ابتدا همه بچه ها به طور بی نظم فقط صدای سازهای موسیقی را در می آورند و نواختن واقعی اتفاق نمی افتد. خیلی زود والدین هم ملحق میشوند و با هنرنمایی بابا پیگ، یک گروه موسیقی خوب با آهنگی زیبا شکل می گیرد. محصول پپا پیگ را از زبان زیبا تهیه کنید.
فصل 3 – قسمت 41 – بابا پیگ قهرمان
بابا پیگ رکورد بهترین پرش در چاله گلی در جهان را داشت. تا اینکه شخص دیگری این رکورد را از او می گیرد. حالا همه مردم شهر بابا پیگ را تشویق می کنند که دوباره مسابقه دهد. بابا پیگ با چکمه های طلایی خود، یک ارتباط ذهنی با چاله های گلی برقرار میکند و موفق میشود دوباره بهترین پرش جهان را داشته باشد. زبان زیبا
فصل 3 – قسمت 42 – پُر حرف
پپا پیگ بیش از اندازه حرف می زند. شاید هم به نظر سوزی اینطور هست. پپا تصمیم میگیرد برای همیشه دیگر صحبت نکند. ولی این تصمیم خیلی پایدار نیست. بابا پیگ نظر بچه ها در مورد پرحرف بودن را عوض میکند و می گوید که پرحرف بودن ویژگی بدی نیست. زبان زیبا
فصل 3 – قسمت 43 – ون آقای فاکس
آقای فاکس (پدر فردی فاکس) یک ون دارد که پشت آن یک فروشگاه است. بچه ها هر چیزی که نیاز دارند یا می توانند اسم آن را بگویند، در ون آقای فاکس وجود دارد. حتی درخت و مرغ هم در آن پیدا می شود.
فصل 3 – قسمت 44 – دوستان بزرگ کلوئی
پپا و جورج به دیدار دختر عموی بزرگ خودشان کلوئی پیگ می روند. ولی دوستان کلوئی نمیخواهند بازی های بچه گانه پپا و جورج را انجام دهند. ولی پپا با بازی های جذاب خودش، همه گروه را به بازی می کشاند. زبان زیبا
فصل 3 – قسمت 45 – کلاس ورزش
امروز بچه های مهد، یک کلاس ورزش دارند. البته معلم ورزش خانم غزال نیست، بلکه پدربزرگ ربیت هست.
پدربزرگ ربیت با اندام ورزیده خودش، و با تخیلات و هیجان بالا، بچه ها را جذب کلاس ورزش میکند و همه با هم از این کلاس لذت می برند. زبان زیبا
فصل 3 – قسمت 46 – بوته توت سیاه (بلک بری)
خانواده پپا پیگ به خانه پدربزرگ و مادر بزرگ پیگ رفته اند. آن ها میخواهند سیب و توت سیاه بچینند تا مادربزرگ پیگ یک کیک خوشمزه با آن ها درست کند. مامان پیگ هنگام چیدن توت سیاه احتیاط نمیکند و به داخل بوته بزرگ میفتد. بابا پیگ با قیچی باغبانی او را نجات می دهد.
فصل 3 – قسمت 47 – سفالگری
مامان زبرا سفالگری می داند. او ظروف را میتواند بسازد. به پپا پیگ و جورج و زوئی، زازا و زوزو یاد میدهد که چطور سفالگری کنند و خودشان ظروف خودشان را بسازند. نتیجه تلاش این گروه، یک سرویس چای سفالی رنگ شده و پخته شده است. البته به جای قوری، از دایناسور سفالی جورج استفاده میکنند.
قسمت 48 – هواهیماهای کاغذی
در این قسمت، بابا پیگ با عجله و بدون نظم، کاغذهای مورد نیازش را برمیداره. بابا پیگ یک مهندس هست و سر و کارش با اعداد و کاغذها و نوشتن هست.
پپا و جورج سه برگه معمولی و یک برگه بزرگ آبی از اتاق کار بابا پیگ برمیدارند و با کمک مامان پیگ با اون ها هواپیما درست میکنند. هواپیماهای با کاغذ معمولی را پرتاب میکنند. ولی هواپیمای بزرگ با برگه آبی، نیاز به قدرت بیشتری دارد. در این لحظه بابا پیگ از سر کار بر میگرده تا اتفاقا همون برگه ها را از خانه برداره که حالا تبدیل به هواپیما شدند.
بابا پیگ بدون خبر از همه چیز، هواپیمای بزرگ آبی را پرتاب میکنه. این هواپیما بدون توقف به پرواز ادامه میده. وقتی که بابا پیگ از پیدا کردن اون برگه نا امید شده، برگه بزرگ آبی در دفتر کارش روی میز آقای ربیت فرود میاد.
قسمت 49 – مهمانی ادموند الفنت
تولد ادمونت الفنت برادر کوچک امیلی الفنت هست. جورج به عنوان میهمان و پپا به عنوان کمک رسان به این مهمانی دعوت شده اند. کمک رسان ها باید در اجرای بازی ها، پذیرایی و مراقبت از بچه های کوچولو به خانم الفنت کمک کنند. یعنی درست مثل بزرگترها باید به برگزاری جشت کمک کنند.
بازیهایی که انجام شد، رضایت همه کوچولوها را جلب نکرد. در هر حالت آن ها گریه می کردند. ولی در نهایت مهمانی به پایان رسید. کوچولوها خیلی خوشحال بودند ولی پپا و دوستانش از کار زیاد خیلی خسته شده بودند.
قسمت 50 – بزرگترین چاله گلی در جهان
باران شدیدی شروع میشه و یک سیل در شهر پپا به راه میفته. پدربزرگ پیگ و مادربزرگ پیگ با قایقشان پپا و جورج را برمیدارند و به سمت فروشگاه حرکت میکنند. در مسیر هر کس را که می بینند، سفارش او را هم برای خرید قبول میکنند.
فردا صبح آب ناپدید شده و بزرگترین چاله گلی در جهان را به جا گذاشته. همه اهالی شهر در این چاله گلی مشغول بازی شدند.
قسمت 51 – خانه بابا نوئل
همه بچه ها هیجان دارند تا در نمایشگاه کریسمس به دیدار بابا نوئل یا پدر کریسمس بروند.
پدربزرگ پیگ که خودش را به شکل بابا نوئل درآورده، از تک تک بچه ها میپرسد که برای هدیه کریسمس چه چیزی دوست دارند.
جورج یک ماشین مسابقه ای میخواهد و پپا پیگ یک عروسکی میخواهد که حرف میزند، راه میرود و وقتی که میخوابد چشم هایش را می بندد.
پپا و خانواده اش برای کریسمس به خانه پدربزرگ و مادربزرگ میروند. مادربزرگ یک پودینگ (نوعی کیک) برای کریسمس آماده میکند و از پپا و جورج میخواهد تا اون کیک را هم بزنند و هر کدام یک آرزویی داشته باشند.
قسمت 52 – دیدار با بابا نوئل
پپا و خانواده اش روز کریسمس را در خانه پدربزرگ و مادربزرگ هستند.
بعد از ناهار روز کریسمس، همه هدایای خود را دریافت کردند و باز کردند.
بزرگترها همگی جوراب هدیه گرفتند! درست مثل ایران! J
جورج یک مجموعه ماشین مسابقه ای کادو گرفت. اما پپاهیچ هدیه ای نگرفت.
بابانوئل فراموش کرده بود که هدیه پپا را بدهد. پس برگشت و خودش شخصا هدیه را به پپا داد.
پپا هم کادوی کریسمس خود را گرفت و هم به آرزویش رسید. آرزوی پپا و جورج دیدار با بابانوئل در روز کریسمس بود.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.